اصلی نامه | دفتر سوم

بروزرسانی شده در۲۶ تیر ۱۴۰۲

روزها گذشت. دوقلوهای داستانمان، مریض شدند. ریه های آنها در بیمارستان، عفونت کرد. به دلیل عفونت ریه، ضعیف شدند و توانایی نوشیدن شیر از پستان مادر را نداشتند. در نتیجه فرصت مزه کردن آن را از دست دادند. شش ماه سخت برای پدر و مادرشان سپری شد. پسر ها، دائم مریض بودند. باید به صورت منظم، داروهایشان داده میشد. علاوه بر آن اضطراب بیماریشان هم بود. گذشته از همه اینها، بچه داری هیچ وقت آسان نبوده؛ چه برسد که دو نفر باشند، آن هم مریض.

به هر حال، بعد از شش ماه بچه ها خوب شدند. اما، چه خوب شدنی! کاش مریض میماندند. بچه که حالش خوب باشد، دردسر دیگریست.

حالا وقت آن رسیده بود که، آتش بسوزانند …