در حاشیه
اصلی نامه | دفتر اول

اصلی نامه | دفتر اول

اصلی نامه | دفتر اول | آغاز دفتر

و حکایت ما، پس از یک مسابقه شنای طولانی آغاز گشت …

دفتر اول

در روزی از روزهای سال هزار و سیصد و هفتاد و شش هجری شمسی، مصادف با یک روز دیگر از تقویم میلادی و روزی دیگر از تقویم هجری قمری، دو سلول تخم که راه خود را از میان رقیبان جدا کرده و درجات تعالی را طی کرده بودند؛ شروع به مشاجره کردند.

  • این غذا مال من است، ای شرور!
  • اگر میتوانی بیا و بگیرش.
  • نیایم بند ناف را بیاندازم دور گردنت.
  • نمیتوانی!

و چنان درگیری فیزیکی میان آن دو پدید آمد، که مادرشان از خواب پرید و این چنین ناله سر داد:

  • کدام بچه ای این گونه لگد میزند؟

نگاه مادر بزرگ رو به مادر کرد و گفت:

  • دخترم، آن بچه نیست بلکه بچه ها هستند. شاید دو قُل در دل خود جای داده ای.

و چه شاید بزرگی …

پایان دفتر اول

اصلی نامه دفتر اول
اصلی نامه دفتر اول

نظرات بسته شده است.